تا آخرین لحظه

زندگی یک مهندس IT

تا آخرین لحظه

زندگی یک مهندس IT

هم اتاقی

سلام...

امروز برام کمی بیشتر از یه روز معمولی بود. این شد که تصمیم گرفتم دست به قلم یا شاید بهتر باشه بگم دست به کیبود بشم.

اول از همه که امروز امتحان داشتم اونم از نوع تنظیم خانو... چه چیزا که نخوندم!! اما از اون مهمتر این بود که امروز یه روز برفی بود. صبح که داشتم میرفتم سر جلسه امتحان یکمی استرس داشتم به موقع برسم با این برفا!! مسیر پیاده روی که تا مترو داشتم همیشه ۳ دقیقه طول میکشید. امروز با قدمهای موچه ای شد یه ربع! یکم عجله کردم و نتیجش این شد که یک ساعت زودتر رسیدم. بعدم نشستم توی ایستگاه مترو و شروع کردم به خوندن بعد از یه دور مرورکامل باخیال راحت رفتم سر جلسه. امتحان مضحک رو دادم و تمام، میشه برگه رو تحویل بدم؟؟ مراقب: نه باش حالا what!!!?

تا آخر وقت نگه همون داشتن!!! سابقه نداشته!! از جلسه که بیرون زدم به یکی از بچه ها که اسمش توی لیست بود و توی یه کلاس دیگه افتاده بود پیام کوتاه زدم که کوشی پس؟؟ بعد معلوم شد اصلا دانشگاه نیست و امتحان نداشته!! اینم سابقه نداشت تاحالا!! خلاصه بعد از قندیل بستن در برف و بوران به گرمای مترو پناه بردیم و راهی منزل(منزل که میگن یاد حاج آقا و خانم بچه ها میفتم) شدیم. پیاده روی برگشت که حدودا چهاردقیقه هست این دفعه بدون استرس امتحان در مدتی حدود 20 25 دقیقه قدم زنان رفتم و لذت بردم. از خنده های بچه ها، از برف بازی بزرگترها و کوچیک ترها. توی پارک کنار خونه چندتا بچه قدونیم قد دیدم که با خواهر نوجوونشون برف بازی میکردن. خیلی لذت بردم از لذت بردنشون. چقدر دوست داشتم جای اونا بودم!! نمیدونم زمونه عوض شده یا من خانواده غیر عادیی داشتم. بچه که بودیم برف بازی آرزوی دست نیافتنیمون بود. خودمو میگم و خواهرامو. همیشه تا یه ریزه برف میومد مادر جان رفتن به حیات خونه رو منع میکرد!! چرا انقدر سخت میگرفت، نمیدونم!! خب یه مشت لباس میپوشیدیم میرفتیم بازیمونو میکردیم دیگه!! فوق فوقش سرما میخوردیم دیگه!! بگذریم خوشحالم که بچه های امروز می تونن از زندگشون لذت ببرن. این روزا خانواده های با سواد به جای چند ماه یه بار پنیسیلین، سالی یه بار واکسن سرماخوردگی به بچه هاشون میزنند. اگرم این کارو نکنن بازم انقدر عقلشون میرسه اجازه بدن بچه از برف بازی لذت ببره. اما یه چیز خنده دار داشتم توی پیاده رو وسط یخای ابکی خیلی اروم راه میرفتم که مبادا شلوارم کثیف شه که ناگهان یه دختر بچه 10 12 ساله با حالت نیمه دویدن دخترانه(همینی که همراه با جهشه) شالاپ شالاپ از کنارم رد شد. در حالی که  داشت بهم میخندید(یه نمه البته!) خب منم خندیدم. با خودم گفتم عیب نداره جوجو بخند تو که نمیدونی من چرا اینجوری راه میرم.

امروز چون یانی آهنگی برای برف نداشت آهنگ nostalgia ناخودآگاه توی گوشم صدا کرد. شاید چون یادم نبود آخرین بار کی زیر برف قدم زدم! تا رسیدن به خونه از mp3 مجازی لذت بردم. اخه خود واقعیش همرام نبود. خوشم نمیاد توی خیابون چیزی بگذارم گوشم

حالا اگر گفتین چرا اسم این پست هم اتاقیه؟؟ آخه این پایین عکس هم اتاقیمه که چیزی از فصول سال درک نمیکنه توی اتاقم بهار شده انگار. فروشندش میگفت چهار فصله فکر نمیکردم راست گفته باشه. فقط منتظرم بشه بهار ببینم چی میشه. پارسال بهار که پر از گل بود. من چندتا چیز خیلی دوست دارم اول گل دوم برنامه نویسی ایده های جدید بخصوص تحت وب و بعد بچه بخصوص مخمل بچه. چند ماه دایی یه مخمل بچه شدم. دارم لحظه شماری میکنم 3 4 ساله بشه منم پیر تر میشم تا اون موقع



بقیه عکس ها در ادامه مطلب حال نداشتم بند انگشتی همه رو بگذارم صفحه اول






نظرات 11 + ارسال نظر
هرچی دس داری صدام کن من که دیگه روم یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:58 ب.ظ

پست جالبیست

خوشم میاد عین خودم تو روزای برفی احساساتی میشی اتفاقا اینجام امروز برفی بود ولی هوا گرم بود نه سرد خوب هر وقت برف میاد گرم میشه دیگه.
چه گل قشنگی اسمش چیه؟ خیلی می خوام یکی عین این داشته باشم
وبلاگ خانم نگین فی... شد اون خیلی مهربونه این حقش نبود.

آره برگشتنی یکمی گرم شده بود. بخاطر انعکاس نور یکم هوا گرم میشه.

متاسفانه اسم گل رو نمیدونم نمیدونم چرا از گل فروش نپرسیدم.
اسفند ماه پارسال همه گل فروشی ها اورده بودن از این گل!! منم که جلوی گل فروشی پام سست میشه و دستم میره توی جیب حالا عکس ها رو میبینی بزن به تخته ها

نگین چی شد!!!

نگین دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:40 ب.ظ

سلام خوبی؟
آخی باز خاطره نوشتی باریک الله
چرا من هر جا میرم اسم من اونجا هست؟کلی زحمت کشیده بودم روی وبم .. ولی ف ی ل ت ر شد نمیدونم چیکار کنم .. وقتی یه وبلاگی اینجوری میشه دیگه نمیشه برگردوندش؟
اون موقع ای دی اسم وصل بود قالبشو ساختم اما الان با دیال آپ هستم فک نکنم بتونم یه وبلاگ با قالب خودم بسازم...

سلام...
نمیدونم دقیقا بشه برش گردوند یا نه. الان که صفحه فیل هم که نمیاد. اصلا لود نمیشه!!
اگه یه بار دیگه لود بشه میتونم قالبشو باز سازی کنم البته اگه لود بشه! (با فیل خورد کن)

محمدرضا سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:22 ب.ظ http://s-mb.blogsky.com/

چطوری مهندس .. آقا من که سردم شد ... یه چیزی بزار سر وبلاگت برفا اومدن تو که !
راستش من تو یه جای سردسیر خدمت کردم که کلا زیر برف بودیم واسه همین برف که میبینم تا بصل النخاعم دچار ویبراسیون میشه .. نمیدونی کلاشینکف یخزده تو دستت ... آویزن توی یه قراول فلزی توی یه کوهستان جنگلی که قطار های باری و مسافری تو کوهپایش شیهه میکشن و از بی افق ترین جای ممکن فرار میکنن !!!

لینکیدمت. بزرگوارم خودتی مهندسم...

نگین چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:45 ق.ظ http://www.never-too-late.blogfa.com

یه وب با پست اول با عنوان
coming soon

فعلاً ساختم تا کسی خواست بیاد
اگر کارم داشت

نگین دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:11 ق.ظ http://www.never-too-late.blogfa.com

سلام خوبی؟
می خواستم بگم که اون قضیه رو که گفتی فک نکنم اونجوری باشه که تو فکر میکنی.. فقط میتونم همینو بگم ..

در ضمن یه چیز دیگه
تو واقعاً دنبال کار وب منی که برش گردونی؟باورم نمیشه.. خجالت میدی داداش..تروخدا دیگه اینقد از ف ی ل ت رینگ وبم نگو جایی دیگه حالا همه فک میکنن من چی نوشتم یا چی گفتم که اینجوری شده

نگران نباش
یه وقتی انشیتن رفته بوده به شهری غریب و لباس کهنه و داغونی پوشیده بوده. یه نفر آشنا اتفاقی میبیندش میگه این چه وضعشه!!!؟؟
انشتین میگه اینجا کسی منو نمیشناسه. توی شهر خودش هم وقتی همچین اتفاقی دوباره تکرار میشه. انشتین میگه اینجا همه منو میشناسن!!
خیالی نیست بابا. خیلی ها که نمیدونن نگین کیه!! بقیه هم که میدون نگین چیز بدی توی وبلاگش نمی نوشه!!

در هر صورت چشم.

محمدرضا دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:37 ق.ظ http://www.imaginations.persianblog.ir

سلام سجادجان...
معلومه گلداریت خوبه ! من که یه گونه خاص از انواع ناشناخته گلها رو بعد عمری بردم تو اتاقم گذاشتم پشت پنجره .. مثلا برای قلیان پیدا کردم احساسات اتاق .. بعدا فهمیدم فقط قصد کشتن گل بدبخت رو داشتم ! البته مادرم نجاتش داد .. تازه بعدش فهمیدم یه جور کاکتوس ساده بوده نه یه نوع ناشناخته از ...!
هی .. آدم میخواد بشینه یه دل سیر گریه کنه برا اینهمه دلیل برا خندیدن !

سلام...
آره دادش حدود 12 سالگی تو کار گل و گل داری بودم. قدیما که خونه حیاطی داشتیم. تابستونا سبزی خونگی با مارک تجاری سجاد داشتیم
یادش بخیر میرفتم پشت باغچه دو رنگ ریحان میچیدم یه بوی عطری داشت اون پشت روشون تور کشیده بودم. از شر گربه ها هم از دست پرنده ها. در شو که باز میکردی حیاط عطراگین میشد. عجب روز گاری بود.

این گلی هم که میبینی خیلی حالش خوب نیست. الان باید پر از گل باشه.
میگن اسمش فالانکوا هست هرچی سرچ کردم راجعش چیزی پیدا نکردم. فکر کنم مشکل اسپلینگ داره

منم دیگه (مصی دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:26 ب.ظ

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام
این روحیه ات منو تحت تاثیر قرار داد عجیب
رفتم گل فروشی و یه آلوئه ورا خریدم...
به نظرت اسمشو چی بذارم؟
سجاد خوبه؟
خیلی آبکیه برگاش




مرررررررررررررررسسسسسسسسسسسسی...







سلام...
کدوم روحیه!!
آلوئه ورا!!! خوب خودش اسم داره دیگه!! حالا با چه انگیزه ای؟!! چیز ساده و بی روحیه به خصوص که سبز سرده و تیغ تیغی هم هست! یاد اره ماهی میفتم!! معمولا در کنار سایر گیاهان زینتی استفاده میشه!
خب خوبیش به اینه که سایه دوسته و جون سخت. فقط اب میخواد دیگه. برای آپارتمان خوبه. الیته نور کافی نیاز داره ها. خواص دارویی هم که همه میدونن دیگه اسمشو بگذار مصطفی آخه من که تیغ ندارم!!

اهم چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:40 ق.ظ

دستت درد نکنه دیگه حالا لابد من تیغ دارم دیگه؟!؟!!

باشششششه....

نه فروشنده که گفت باید تو آفتاب باشه
آره منم واسه خواصش گرفتم واسه پوستم

به من چه خودت گفتی اسمشو بگذاری سجاد!!! حرف جواب داره دیگه!!

فروشنده ها حرف زیاد میزنن. معمولا بی سوادن. در هر صورت خودت میدونی. اما من به کرات شنیدم سایه دوسته. ممکنه آفتاب بسوزوندش. میتونی امتحان کنی البته افتاب زمستون که جون نداره ولی بعید میدونم تابستون دوام بیاره.

بعدشم اون چه اسمیه گذاشتی!!!!!!!!!!!! مگه خودت اسم نداری!!! واقعا لفظ نامناسبیه. دفعه دیگه نمیتونم همچین چیزی رو تایید کنم.

مصطفی (نه چیز بدی ننوشتم!!) پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:45 ق.ظ

باشه بابا باشه....من بیخود کردم

راستی من دیشب دوباره توی سایت یانی نظر دادم ولی تایید نشد. به هر حال من حرف بدی نزدم...
فقط گفتم از دموی آهنگ راز خوشم اومده و بس بدون چیز اضافه ای.
ای خبر رو هم از خودم خواستم امشب بدم که منصرف شدم. خبر اینه (البته ممکنه واسه تو پشیزی ارزشمند نباشه ) ولی بذا بگم دیگه گناه دارم
امروز چهارمین آهنگم هم ساخته شد. آهنگی با حال و هوای موسیقی سنتی عربی اسمشو (قریش) گذاشتم و به احترام پیامبر بزرگمون ساختمش...
کار خوبی از آب در اومد خودم واقعا ازش راضی ام (بذا یکمم واسه خودم به قول معروف نوشابه باز کنم)
خالا هرچند که هنوز کسی نیستم برا خودم ولی به زودی همه ی آهنگامو برات آپ لود می کنم. فقط واسه تو هاا!!
چون اگه همه داشته باشن دیگه حامی ای نخواهم داشت چون کسی آلبوم هامو نمی خره...اوه خدا چقد حرف زدم ..
این لیست تموم آهنگاییه که ساختم:
O Alquimista
Fly At The Pink Sky
For chloe...
Quraish (اگه درست نوشته باشم)
البته همین امروز دوباره یه قسمت آهنگین دیگه به ذهنم رسید اگه بتونم ادامه اش می دم...
شب بخیر...
حالا بیاید بخونیم:
خورشید لالا... سنجاب لالا.... آمد دوباره مهتاب لالا...
نه نرو...یه سوالم داشتم اون فور کلوی منظورم اینه که برای کلوی...انگلیسیش همین می شه؟ آخه من هنوز تازه کارم هنوز مثل تو و نریمان اوستا نیستم

ای شیطون. اگه دست از خالی بندیات بر میداشتی خیلی خوب بود.
کامنت هارو چند ساعت باز گذاشتن تو هم سر به زنگا رفتی کامنت دادی و کاملا با چیزای اضافه. خودم دیدمشون. بدون اسم با شیوه های همیشگیت.

راز روهم دوست نداری ... رو دوست داری. هیچ کسی راجع اون آهنگ نظر نداده میدونی یعنی چی؟؟ یعنی هیچی نیست. به نظر منم خیلی سطح پایینه.

اسپلت هم درسته. میخوای منو امتحان کنی هندونه میزاری زیر بقلم

تا جایی که من میدونم اون لایی دوره شما پخش نمیشد. چه خاطراتی که ازش دارم روزهای خوب زندگیم بود. اما حالا خیلی چیزارو که اون موقع نمیفهمیدم می فهمم و از اون روزا متنفر میشم و حالم بد میشه و

ایشاالله آهنگ ساز موفقی بشی. البته در این صورت باید زندگی تو با نون پیاز بگذرونی

مصطفی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:32 ق.ظ

سلام.
ایولا سجاد تو همیشه به نظرات بقیه جواب می دی به جون تو که نه به جون خودم وب تو تنها وبیه که مطمئنم وقتی توش کامت می دم بهش جواب درست و حسابی داده می شه. آخه دید بعضی وبلاگ ها همچین کلاس می ذارن؟ ایششش..
عیبی نداره قربونت. همین که یه نمه محبوب باشم بسمه
فردا سرمو بذارم و... لا اقل 4 نفر یادی بکنن ازم...
راستی منظورت از خالی بندی چی بود؟ من که دیگه خالی نبستم یه لحظه صبر کن تا کامنت قبلیمو دوباره بخونم...
خوندم چیزی نداش که به هر حال ممنون...
در مورد اون لالایی درسته موقع ما پخش نمی شد ولی از مبایل داداشم شنیدم آخه اونم هیلی خاطره داره باهاش..
بای بای سجاد...بوسسس...

سلام...
این دیگه جواب نداره خب مگه چیه!! چی بگم آخه؟؟

مصطفی یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:17 ب.ظ

سلام...
با یه خبر داغ از خودم چطوری اوس سجاد؟
خبر اینه....یه لحظه صبر کن مسلط بشم به اعصابم...هااااه ه...
قبل از خبر بذا یه مساله ای رو بگم که بهش مربوطه.
من از آهنگ هایی با سبک قدیمی و کلا سنتی کشور های مختلف خیلی خیلی هوشم میاد مخصوصا موسیقی مصری و هندی و مکزیکی. و بر همین اصل بهترین آهنگهایی که تا حال شنیدم اینا بودن که همشون منو به یه حال و هوا می برن:
Desire
Our days
Love Take Me
Ritual de...(Desire
Love take Me
و با توجه به همین علاقه ام آهنگی با همین سبک ساختم البته منظورم از همون کیمیاگر بود...
بگذریم.
خبر اینه:
در حال طراحی دکور و متن برای یک ویدئوی حدودا نیم ساعته از خودم هستم که توش آهنگ های Our days و O Alquimista رو اجرا می کنم و نظراتمو که البته کم هم نیستن راجع به آلبوم وویسز می گم...
خوفه؟

Desire که مربوط به جایی نیست!! فقط اولش از یه ساز استرالیایی استفاده میشه.
بعد دیگه نمونه یه جوان بی کاری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد